راز دویست و شصت و چهار

ساخت وبلاگ
من می مانم بانو جان

می مانم به امید سحری که که ماهی را توی آرد بغلتانم و تو داستان بخانی

می مانم و ماهی را سرخ می کنم تا تو داستان بخانی

می مانم و گوجه کنارش سرخ می کنم تا تو داستان بخانی

می مانم وبرنج برایت دم می دهم تا تو بو بکشی ادویه خوش بوی پیچیده در خانه و میان داستان خاندنت 

برایم شعری بگویی

می مانم ماهی را می گذارم وسط بشقاب و دورش را گوجه و سبزی و لیمو می گذارم جلوی چشمانت تا از عطر و رنگش برق در چشمانت بجهد و دست از کلمات بکشی و واژه های لبریز مرا در طعم خوراکی برای سحری ات بچشی

و حتمن خاهم گفت بسم الله نور چشم.تا تمام شود چای نبات هم حاضر است...

و می مانم....می مانم امیدوار به خدایی که حرف دل را خوب میداند.مثل دل های گره خورده...

 

نوشته شده در سه شنبه سی ام خرداد ۱۳۹۶ساعت 2:48 توسط راز| |

راز دویست و شصت و چهار...
ما را در سایت راز دویست و شصت و چهار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyanee1394 بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 5:35